black flower(p,317)

black flower(p,317)


با حرص پرسید و جونگ کوک سرش رو تکون داد.

جونگکوک: بد نبود

جونگکوک به امگا نزدیکتر شد.

جونگکوک: فقط يكم الکل خوردیم.... همین.

تهیونگ سوراخ های بینی کوچیکش رو چینی انداخت و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.

تهیونگ: اهان پس یکم؟ مطمئنی؟ همه ی بدنت بوی الکل میده.

جونگ کوک یه بار دیگه خودش رو بو کرد.

اونقدرها هم که تهیونگ واکنش نشون داد بوی الکل نمی داد.

جونگکوک: متاسفم بعدا یه دوش میگیرم.

بی حوصله گفت تهیونگ سرش رو تکون داد و با اخم سر تا پای جونگ کوک رو رصد کرد.

تهیونگ: کار دیگه ای نکردی؟

با سوء ظن پرسید و جونگ کوک نفسش رو به بیرون فوت کرد و دستشو به پیشونیش کشید.

جونگکوک: نه تهیونگ... بر خلاف بعضیا من اگه کسی رو دوست داشته باشم تمام فکرم مشغول اونه و کار دیگه ای انجام نمی دم.

با کنایه گفت و سعی کرد ناراحتیش رو پنهان کنه‌.

تهیونگ: می دونم فقط.....

تهیونگ یکم از موضعش کوتاه اومد.

تهیونگ: اهه... گفتنش سخته.... می دونم که.....

جونگ کوک منتظر نگاش کرد.

تهیونگ: که با اون امگای سالخورده فقط سوجو خوردی اما....

پوست لب پایینیش رو با دندون کند.

تهیونگ: بازم عصبیم میکنه جئون نه، یعنی جونگ کوک... و دلم نمی خواد با امگاهای دیگه به خصوص اون بابابزرگ وقت بگذرونی.... فکر کنم اون از تو خوشش میاد.
دیدگاه ها (۲۰)

ناشناس...

black flower(p,316)

black flower(p,315)

black flower(p,314)

black flower(p,313)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط